قاصدک هان چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی اما اما

گرد بام و بر من

بی ثمر می گردی . . .

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیّار دیاری

برو آنجا که بود چشم و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قادصک

در دلم من

همه کورند و کرند . . .

 

دست بر دار از این در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو ، دروغ

که فریبی تو ، فریب !

 

قاصدک

هان ... ولی ... آخر ... ای وای

راستی آیا رفتی با باد . . .

با توام آی کجا رفتی ، آی !

راستی آیا جایی خبری هست هنوز

مانده خاکستر گرمی جایی

در اجاقی ــ طمع شعله نمی بندم ــ

خردک شرری هست هنوز ؟

 

قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند . . . .

 

از : مهدی اخوان ثالث

هی فلانی
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که زندگی را
جز برای او و جز با او نمی خواهی    . . . .

از : مهدی اخوان ثالث

 

این اشعار از وبلاگ بهترین شعرهای که خواندم امانت گرفته شده است